زندگی مجموعهای از روزها و ماهها و سالهاست؛ روزهایی که به شتاب میگذرند و هرگز باز نمیگردند. میگویند وقت طلاست ولی بدون تردید وقت از طلا گرانبهاتر است؛ زیرا با صرف وقت میتوان طلا به دست آورد ولی دقایق تلف شده را با طلا نمیتوان خرید.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شتاب |
سرعت، تندی |
هرگز |
هیچ وقت، اصلاً |
گران بها |
ارزشمند |
تلف شده |
نابود شده، هلاک شده |
صرف |
خرج کردن، مصرف کردن، به کار بردن |
||
دقایق |
جمعِ دقیقه، در اینجا لحظه ها |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
می گویند وقت طلاست ß تشبیه (وقت به طلا تشبیه شده است)
روز، ماه، سال ß مراعات نظیر
چه بسیارند آنانی که وقت خود را بیهوده تلف میکنند. گویی قرنهای طولانی در این جهان زندگی خواهند کرد. اگر پولشان گم شود، دلآزرده میشوند و در جستوجوی آن، دنیا را زیر و رو میکنند امّا هرگز از تلف شدن وقت خویش نگران و ناراحت نمیشوند.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گویی |
انگار، مثل اینکه، گویا |
نگران |
ناراحت، غمگین |
تلف شدن |
نابود شدن، هلاک شدن |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دل آزرده شدن ß کنایه از ناراحت و غمگین شدن
زیر و رو ß متضاد
زیر و رو کردن دنیا ß کنایه از به هم ریختن همه جا برای پیدا کردن چیزی
عمر حقیقی را، شناسنامهٔ ما تعیین نمیکند. زیستن و زندگی زیبا، تنها همان فرصتهایی است که با رفتارهای زیبا و کارهای بزرگ میگذرد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حقیقی |
راستین، واقعی، اصلی |
تعیین |
مشخّص، معیّن |
زیستن |
زندگی کردن |
فرصت |
وقت، مَجال |
میگویند، اسکندر در اثنای سفر به شهری رسید و از گورستان عبور کرد. سنگ مزارها را خواند و به حیرت فرو رفت؛ زیرا مدّت حیات صاحبان قبور که بر روی سنگها حک شده بود، هیچکدام از ده سال تجاوز نمیکرد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
اثنا |
میان، بین، در میانِ |
گورستان |
قبرستان |
مزار |
قبر، آرامگاه |
مدّت |
زمان، وقت |
حیات |
زندگی |
حیرت |
تعجّب و شگفتی |
قبور |
جمع قبر، گورها |
صاحبان قبور |
مردگان |
تجاوز |
از حدّ چیزی گذشتن |
||
تجاوز نمی کرد |
عبور نمی کرد، بیشتر نبود |
||
حک کردن |
تراشیدن، خراش روی سنگ، در اینجا نوشتن روی سنگ/ |
یکی از بزرگان شهر را پیش خواند. به او گفت: «شهری به این صفا، با هوای خوب و آب گوارا، چرا زندگی مردمش چنین کوتاه است؟» آن مرد بزرگ پاسخ داد: «ما زندگی را با نظری دیگر مینگریم، زندگی به خوردن و خفتن و راه رفتن نیست. اگر چنین باشد، ما با حیوانات تفاوتی نداریم. زندگی حقیقی آن است که در جستوجوی دانش و یا کار مفید و سازنده بگذرد. با این قرار، هیچکس بیش از پنج و شش و حدّاکثر ده سال زندگی نمیکند؛ زیرا قسمت اعظم عمر به غفلت سپری میشود».
کسی در زندگی موفّق است که اکنون و فرصت حال را دریابد و همیشه فکر کند که بهترین فرصت من امروز است. امروز را به فردا افکندن و به امید آینده نشستن، کار درستی نیست. همچنان که امروز را به یادآوری گذشتههای از دست رفته، گذراندن و افسوس خوردن نیز شایسته نیست.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
پیش خواند |
فرا خواند، صدا زد |
صفا |
پاکی |
خفتن |
خوابیدن |
تفاوت |
فرق |
حقیقی |
راستین، واقعی |
اعظم |
بزرگتر |
قسمتِ اعظم |
قسمت بیشتر |
موفّق |
پیروز |
گوارا |
دلپذیر، خوشمزه |
نظر |
نگاه، دید |
دریابد |
درک کند، قدر بداند |
افکندن |
انداختن |
افسوس |
حسرت، دریغ |
شایسته |
سزاوار، لایق |
غفلت |
بی خبری، ناآگاهی، نادانی |
||
یادآوری |
به یاد آوردن، به خاطر آوردن |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
پنج، شش، ده ß مراعات نظیر
امروز و فردا ß متضاد
سپری کردن ß کنایه از گذراندن
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکنن فردا که نیامده است فریاد مکن
بر نامده و گذشته، بنیاد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
به دیروز و گذشته و اتفاقات آن فکر نکن (یاد نکن)، از فردا و آیندهای که هنوز نیامده، هراس نداشته باش و خیلی نگران آن نباش.
بر آینده و گذشته، عمر خود را بنا نکن، بلکه زندگی را بر حال بساز. اکنون شاد باش و عمر خود را تلف نکن.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دی |
دیروز |
یاد |
خاطر، ذهن |
فردا |
در اینجا آینده |
فریاد |
داد و بیداد |
نامده |
نیامده، آینده |
حالی |
اکنون |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دی ß مخفف دیروز
بیت اول ß یاد و فریاد ß قافیه (مکن و مکن ß ردیف)
بیت دوم ß بنیاد و باد ß قافیه (مکن و مکن ß ردیف)
دی و فردا ß تضاد
دی و فردا ß مراعات نظیر
دی ß متمم
گذشت ß فعل
او ß متمم
فردا ß نهاد
نیامده است ß فعل
عمر ß مفعول
آیا منظور از خوش بودن در این شعر، خندههای بیهوده و خوشگذرانی و به قول بعضی، الکی خوش بودن است؟ «نه»؛ خوشی واقعی، دلهای دیگران را شاد کردن، گره از کار دیگران گشودن و با دیگران خندیدن است که خدا دوستدار کسانی است که شادیهای خود را با دیگران تقسیم و غم را از دل دیگران منها میکنند.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
قول |
گفته، سخن |
اَلَکی |
بی خود، بیهوده |
منها |
کم کردن |
تقسیم |
قسمت کردن |
منها می کنند |
کم می کنند |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تقسیم و منها ß مراعات نظیر
گره از کار دیگران گشودن ß کنایه از حل کردن مشکلات دیگران
شادی و غم ß متضاد
میگویند: قدر وقت را بدانید و دقایق گرانبها را بیهوده از دست مدهید. مقصود این نیست که دائماً در کوشش و اضطراب باشید و راحت و آرام بر خود حرام کنید. ساعاتی که در مصاحبت دوستان میگذرد یا برای گردش و ورزش و بازیهای تفریحی مصرف میشود، در ردیف اوقات تلف شده نیست.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
قدر |
ارزش |
گرانبها |
ارزشمند |
مَدهید |
ندهید |
مقصود |
منظور، هدف |
دائم |
همیشه، همواره |
دائماً |
به طور همیشگی |
کوشش |
سعی، تلاش |
اضطراب |
نگرانی، ناراحتی |
آرام |
آرامش، راحتی |
تفریح |
شادمانی |
اوقات |
جمعِ وقت |
تلف شده |
نابود شده، هلاک شده |
حرام |
ناروا، ممنوع، ناشایست، امری که به جا آوردنش گناه است |
||
ساعات |
جمعِ ساعت، در اینجا یعنی لحظه ها و وقت ها |
||
مصاحبت |
همصحبتی، همنشینی، دوستی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
گردش، بازی و تفریح ß مراعات نظیر
وقتی زیباییهای آفرینش را میبینیم، وقتی سبزهها، گلها، درختان، آسمان آبی یا پر ستاره را با شگفتی و اعجاب مرور میکنیم و یا بر ساحل دریا، یا رودخانه مینشینیم، وقت خود را تلف نکردهایم. اینها جزء زندگی است مخصوصاً اگر با تأمّل و فکر و عبرت همراه باشد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سبزه |
چمن |
اعجاب |
شگفتی، حیرت |
مخصوصاً |
بویژه، بخصوص |
عبرت |
پند گرفتن |
جزء |
بخشی از چیزی، جمعِ مکسّرِ آن «اجزا» است |
||
تأمّل |
اندیشیدن، فکر کردن، درنگ |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
سبزه ها، گل ها و درختان ß مراعات نظیر
ساحل، دریا، رودخانه ß مراعات نظیر
زندگی، همین لحظههاست و از دست دادن فرصتها جز غصّه و اندوه چیزی همراه ندارد.
این سخن زیبای نهجالبلاغه، یادمان باشد: «فرصتها مثل گذشتن ابرها میگذرند، فرصتهای خوب و عزیز را دریابید».
واژه |
معنی واژه |
فرصت |
وقتِ مناسب، زمان |
اندوه |
غم، غصّه، نگرانی، ناراحتی |
نهج البلاغه |
نام کتابی که در آن سخنان و نوشته های حضرت علی (ع) آمده است؛ مطالب این کتاب را سیّد رضی گردآوری کرده است؛ نهج البلاغه یعنی راه و روش زیبا سخن گفتن |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
فرصت ها ß نهاد
مثل ß حرف اضافه
گذشتنِ ابرها ß متمم
می گذرند ß فعل
معنا و مفهوم:
«فرصت ها مثل گذشتن ابرها می گذرند، فرصت های خوب و عزیز را دریابید». وقت ها و زمان ها مانند ابرها به سرعت می گذرند و می روند؛ وقت های باارزش را درک کنید (قدرفرصت ها را بدانید).
از محققان و نویسندگان معاصر است. از آثار او می توان به «تاریخ مغول» و «وزراء سلاجقه» اشاره کرد.
ریاضیدان، ستاره شناس و شاعر بزرگ قرن پنجم است. در نیشابور می زیست و از بزرگترین شاعران پارسی گوی است. خیام را می توان بزرگترین رباعی سرای ایران نامید.